ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت. من تو را کم داشتم. چه سرابی دارم که امیدم به نگاهت. برگرفته از سایت شعر سبز-نوشته مهدی چراغی.

ßê þяïñ ê ïñ нê wöя Ð. او حتی نمی توانست اسم خود را بنویسد. اما او یک نابغه ی نظامی بود. او حکومت افشاریه را بنیان گذاشت. نادر در جنگ کرنال به سرزمین هندوستان حمله بردتاهم وسعت قلمروش را بیشتر کندوهم غنیمت های جنگی. زیادی را به دست آورد. این کار باعث شدافشار ها حسابی ثروتمند شوند. به هر حال نادر باعث شد که دوباره. ایران یک پارچه شودو بیگانگان از کشور بروند. نادر در اواخر عمر دچار یک بیماری روانی شد. او به هرچیزوهر کسی شک می کرد.

من در آن شهر شب و رخوت و قندیل سرسبزترین خاطره را آه کشیدم. وقتی صدای به در کوبیدن دستای کوچولوی توپولت به گوشم میخوره. وقتی میام درو باز میکنم و یک قدم میای جلو و توی چهارچوب در می ایستی. وقتی قیافه ی بامزه ی محصورشده توی شال و کلاه عروسکیتو میبینم که توی آخرین روزهای سرد زمستونی بی شباهت به اسکیموها نیست. وقتی با صدای کوچولوگونه ای میگم ووویییی جوجه اومدی و تو از زیر شال گردن گرم زرد خردلیت ذوق میکنی و آبیه چشمات به وضوح میخندن. و تو تایید میکنی بیرون سرده و من عاشق این تایید کردناتم.

حرفای یک جا مانده و مسافر. گلچینی از مطالب و حرفای دل یک جامانده و مسافر می باشد. فالی آچدیم بو گئجه گلدی بئله تفسیری. ائیلدی پیر مغان بو گوزل تعبیری. گئجه نین نصفی دی یارب یوخوگلمیر گوزومه. بو نه عالم دی خدایا دئیرم اوز اوزومه. یوسفی گوزده دولاندیردی عرب با زاری.

Hope finally ,find my way.

نمايندگي فدراسيون موي تاي در ايران. حكم عيد فطر در روز جمعه. موي تاي بغلان در سال 1393.

تا طلوع فجر منتظر خواهم ماند. کاندیشه ترسیدن اشکال زنانه است. لیکن پس در وهم تو مانندهی فانه است. سفری تا ته تنهایی محض. قرآن آنلاین قرائت و ترجمه جستجو. متن درسهایی از قرآن در تبیان. مهندسی قرآن-اگر عالمانه بپذیریم می توانیم عاشقانه عمل کنیم. پايگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آيت الله خامنه ای. الأ ر ض و لا.

ديوانه و شاعري پ ر از تشويشم. ديوانه و شاعري پ ر از تشويشم. جاليز خيالات خران و ميشم. ياد رفقاي نازنين مي افتم. وقتي به سر الاغ مي انديشم. با حيله و رنگ مي توان بالا رفت. با حيله و رنگ مي توان بالا رفت. با حرف قشنگ مي توان بالا رفت. وقتي كه مقام كوه كوتاهي شد. باهر خر لنگ مي توان بالا رفت. ای چرخ به مابسی فشار آوردی.

ا ندی ساله که دلم میخواد خوابهام رو یه جایی بنویسم که دیشب یهو دل رو زدم به دریا. دیشب خوابم دو قسمتی بود. قسمت اول مربوط به اداره بود. من یه عالم جزوه ی کاری دستم بود و همراه یکی دیگه که نمیدونم الان کدوم یکی از همکارا بود قرار بود بریم یه آزمون بدیم. جزوه رو خونده بودیم و توخیابون با هم داشتیم میرفتیم سمت محل آزمون. یادمه یه عالم وسایل داشت همکارم. نمیدونم آزمون رو داده بودیم یا نه هنوز ولی بالای میدون ما بودیم و میخواستیم بریم خونه. 3 تا دبه روغن داشت! این قسمت اول بود. وقتی مسیر اون باغ راه رو داشتم .